سلام من برده ی بهترین و سخت کیر ترین مستریس دنیا یعنی ارباب نادیا هستم و از امشب به دستور ایشون باید هر اتفاقی که در طول روز میافته رو مو به مو حفظ کنم و هرشب در وبلاگ بدون کم و کاستی بنویسم
مشخصات بانوی من:
قد :178
وزن : 51
چشم : عسلی
مو : زرد
آشنایی من با ارباب نادیا :
من از 3 سال پیش با حس بردگی آشنا شدم و به خاطر اینکه خیلی هم اینترنت میامدم در طول روز در موردش خیلی چیزها و فیلم و ... به دست آوردم و از همون روزهای اول عاشق این بودم که بتونم یک مستریس سخت گیر پیدا کنم و خوشگلی مستریسم هم برام خیلی مهم بود که از شانس خوبم الهه زیبایی جهان نصیبم شد . من مطمین بودم یک روز یک بانوی فوق العاده سخت گیر ایرونی گیرم میاد و با این فکر زنده بودم و تو خیابون و کلا تو برخورد با خانم ها خودمو سگشون حساب میکردم اما نمیدونستم چه جوری باید یک ارباب پیدا کنم تا اینکه یکی از دوستام که مغازه داره من میرفتم جاش همیشه که مستریس نادیا مشتری این بودن و بار اولی که من بانوی خودمو دیدم اینقد جذاب بودن که من که نه بقیه مشتری ها هم جذب زیبای و خوش تیپی و خوش اندامی بانو نادیا شده بودن و از اون شب بود که من شبها خواب به چشمام نمیامد همش به فکر بانو نادیا بودم که یعنی میشه بانوی من بشن و فرداش از دوستم پرسیدم اون فرشته که دیشب آمد در مغازه کی بود و ... که دوستم گفت مشتری همیشگیمه و از مشتریهای کار درست من هست و اینجا دانشجو هست و خونه مسقل دارند منم فقط آب دهنمو قرت میدادم بلاخره یک رو به هزار زحمت بعد روزها حسرت و آرزو بانو نادیا دوباره وقتی من در مغازه دوستم بودم آمدن و با یک جفت کفش فوق العاده زیبا که پاهای خوشگل بانو درون اونها برق میزد و میتونست هر کسی رو تسلیم کنه وو بوی عطر روانی کننده و مانتوری کوتاه و یک کیف دستی . بانو اصلا به کسی توجه نمیکرد خیلی جدی و باکلاس بودن طوری که من کم مونده بود همون جا به دست و پاشون بیافتم و بگم منو به جای سگ خودتون قبول کنید
مشخصات بانوی من:
قد :178
وزن : 51
چشم : عسلی
مو : زرد
آشنایی من با ارباب نادیا :
من از 3 سال پیش با حس بردگی آشنا شدم و به خاطر اینکه خیلی هم اینترنت میامدم در طول روز در موردش خیلی چیزها و فیلم و ... به دست آوردم و از همون روزهای اول عاشق این بودم که بتونم یک مستریس سخت گیر پیدا کنم و خوشگلی مستریسم هم برام خیلی مهم بود که از شانس خوبم الهه زیبایی جهان نصیبم شد . من مطمین بودم یک روز یک بانوی فوق العاده سخت گیر ایرونی گیرم میاد و با این فکر زنده بودم و تو خیابون و کلا تو برخورد با خانم ها خودمو سگشون حساب میکردم اما نمیدونستم چه جوری باید یک ارباب پیدا کنم تا اینکه یکی از دوستام که مغازه داره من میرفتم جاش همیشه که مستریس نادیا مشتری این بودن و بار اولی که من بانوی خودمو دیدم اینقد جذاب بودن که من که نه بقیه مشتری ها هم جذب زیبای و خوش تیپی و خوش اندامی بانو نادیا شده بودن و از اون شب بود که من شبها خواب به چشمام نمیامد همش به فکر بانو نادیا بودم که یعنی میشه بانوی من بشن و فرداش از دوستم پرسیدم اون فرشته که دیشب آمد در مغازه کی بود و ... که دوستم گفت مشتری همیشگیمه و از مشتریهای کار درست من هست و اینجا دانشجو هست و خونه مسقل دارند منم فقط آب دهنمو قرت میدادم بلاخره یک رو به هزار زحمت بعد روزها حسرت و آرزو بانو نادیا دوباره وقتی من در مغازه دوستم بودم آمدن و با یک جفت کفش فوق العاده زیبا که پاهای خوشگل بانو درون اونها برق میزد و میتونست هر کسی رو تسلیم کنه وو بوی عطر روانی کننده و مانتوری کوتاه و یک کیف دستی . بانو اصلا به کسی توجه نمیکرد خیلی جدی و باکلاس بودن طوری که من کم مونده بود همون جا به دست و پاشون بیافتم و بگم منو به جای سگ خودتون قبول کنید